عملیات «خیبر» قرار بود جنگ را پایان دهد
عملیاتهای ایران در دفاع مقدس معمولا در فصل زمستان انجام میشد. اسفند سال ۶۲ نیز زمان انجام عملیاتی در نوع خود بینظیر بود. عملیات خیبر که اولین عملیات آبی - خاکی قوای اسلام در طول جنگ محسوب میشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/12/05 ساعت 10:21
در این مقطع برخی از مسئولان جنگ مانند هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس)، روحانی (رئیس کمیسیون دفاعی) و میرحسین موسوی (نخست وزیر) مخالف ادامه جنگ بودند و این بر خلاف نظر صریح امام بود. آنها اعتقاد داشتند رزمندگان ایرانی دیگر توان پیشروی ندارند و یا باید جنگ تمام شود و یا عملیات موفقیت آمیزی انجام شود. اما واقعیت پیش روی ما این بود که در طول دفاع مقدس و نه تنها در سال ۶۲ تسلیحات نظامیمان چه در زمینه زرهی و چه در زمینه هوایی با عراق برابری نمیکرد. در حقیقت نه تنها برابری نمیکرد بلکه بسیار کمتر بود. برای مثال نیروی هوایی عراق حدود شش برابر ما توان داشت. اما به نظر میآید بنبست جنگ دلیلش نبود عزم نیروی انسانی نبود بلکه پای تجهیزات رزم لنگ بود و کشور برخلاف طرف مقابل، موضوع جنگ برایش نهتنها در صدر امور نبود بلکه میتوان گفت به موضوعی هم ردیف امورات دیگر در کشور دیده می شد. بله با این شرایط جنگ دچار فرسودگی شده بود.
هاشمی رفسنجانی مدت کوتاهی قبل از عملیات خیبر با حکم حضرت امام به فرماندهی شورای عالی جنگ منصوب شد. او از اوضاع عمومی کشور به خوبی مطلع بود اما از وضعیت سپاه خبر نداشت. با این حال به محسن رضایی فشار آورد و خواست تا به هر ترتیب عملیات انجام شود. رضایی هم برای اینکه به آن دسته از افراد که فکر میکردند دیگر جنگ ادامه دادنی نیست جواب قاطعی بدهد، پیشنهاد هاشمی رفسنجانی را پذیرفت.
او به همین منظور طرحی آماده کرد و شناسایی منطقه عملیاتی را بر عهده قرارگاه نصرت به فرماندهی (شهید) علی هاشمی قرار داد. این وظیفه را محسن رضایی در حالی بر عهد او گذاشت که هیچ توضیحی درمورد طرح و چگونگی حمله نیز نداده بود. منطقهی هورالعظیم برای انجام عملیات خیبر انتخاب شد. زمینی که، نه دریا تلقی میشد و نه خشکی، کوه یا دشت بلکه زمینی بود با آبگرفتگیهای گسترده و وسیع، کم عمق، پوشیده از نیزار و بعضاً با تلاقی که حتی شناورهای سنگین و واحدهای زرهی (تانک) قادر به تردد در آن نبودند. زمینی با ویژگیهای منحصر به فرد که طرح مانور عملیات و تاکتیکهای بدیعی را برای جنگیدن در آن باید برنامهریزی میکردند.
غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه بدر در خصوص موقعیت این عملیات در هورالعظیم و اینکه چه لزومی داشت بن بست ایجاد شده در روند جنگ را اینگونه حل کنیم میگوید: «واقعاً در مباحث جغرافیا و زمین میشود گفت یک دریاچه است منتها با عمق کم یعنی حدود سه تا پنج متر و با خشکیهای خیلی محدودی که در این دریاچه بود. خوب چرا اینجا برای جنگ انتخاب شد؟ این نشان میدهد کسی که این منطقه را انتخاب کرده، یک فکری در ذهنش بوده و آن فکر، فرار از نقطه قوتهای دشمن بوده است. حالا ممکن است بعضی از ارتشهای دنیا یا بعضی از کشورها، در روند یک جنگی به یک بنبستی برسند و به این فکر بیفتند که آن را حل کنند و لذا دنبال تجهیزات میروند. مثلاً بررسی میکنند قوتهای دشمن چیست؟ تانک است. قدرت زرهیاش است. تحرکش است. خب، دنبال تانک میروند. مثلاً بعضی از ارتشهای دیگر اگر به جای ما بودند، بعد از رمضان تا خیبر ولو خیبر و بدر را هم انجام نمیداند، ولی میرفتند دو سه هزار دستگاه تانک میخریدند، دو سه هزار دستگاه نفربر میخریدند، واحدهای مکانیزه و زرهی خود را قوی میکردند و یا پشتیبانی هوایی را تقویت میکردند و دوباره در همان منطقه رمضان با دشمن خودشان میجنگیدند.
یعنی کار را اینجوری حل میکردند و هرگز سراغ منطقهای [مثل هور] و آن دریاچه نمیرفتند یا چه بسا به سراغ منطقه فاو یا [عملیات] بدر که دوباره در همان زمین خیبر اتفاق افتاد، نمیرفتند. بلکه میرفتند و ضعفهایشان را از راه طبیعیاش حل میکردند. ولی ما چون آن امکان مالی و پولی را در اختیار نداشتیم و نظام هم چون پول نداشت، هرگز حاضر نمیشد بیاید اینطوری خرج کند. لذا رزمندگان ما مظلومانه رفتند یک جایی که دشمن نتواند از قوتهایش استفاده کند، به همین خاطر هور را برای عملیات انتخاب کردند.»
پس از شناسایی هایی که توسط قرارگاه نصرت به فرماندهی شهید هاشمی انجام شد، رضایی نتیجه را به اطلاع حضرت امام رساند و ایشان هم که نقطه پیشروی را دجله دید اظهار رضایت کرد. با اعلام رضایت امام جلسه ای با فرماندهان مربوطه انجام شد و آنها که ابتدا از این مدل حمله تعجب کرده بودند با توضیحات رضایی و علی هاشمی متقاعد شدند. آنچه گفته میشود ۴۰۰ گزارش از شناسایی این عملیات برجای مانده است.
طرح عملیات آبی-خاکی خیبر در عین حال که بسیار سخت به نظر میرسید اما اگر موفقیت آمیز می شد می توانست روند جنگ را تغییر دهد و حتی روی نتیجه نیز اثرگذار باشد.
محسن رضایی اعتقاد داشت اگر این عملیات تبلور پیدا کند میتواند زمینه ساز تحولی جدید در استراتژی و تاکتیک جنگ باشد. او میگوید: «اگر ما دست به این پیدا(هدف) کنیم دیگر تمام است. دیگر کسی (دشمن) مگر میتواند در کوشک بجنگد. اصلاً نمیجنگد. نتیجهاش این که شلمچه رها میشود.»
محمد علی صمدی از محققان حوزه جنگ در باره عملیات خیبر اینگونه میگوید: «محسن رضایی تمام زندگی و آبرویش را گذاشت روی انجام عملیات خیبر، این موضوع برایش خیلی مهم بود، هنوز هم وقتی در مورد عملیات خیبر صحبت میکند، یک غرور و تعصب خاصی دارد، گرچه میگوید عدم الفتح یا شکست است، اما نمیتواند از نقاط قوت آن چشمپوشی کند، واقعا هم طراحی این عملیات غرور آمیز بود، اگر میگویم طراحی غرورآمیز، چون چندبار در آدمهای نظامی صرف دیدم که نقشه را نگاه میکنند و میگویند این طرح اصلا نبوغآمیز نیست و در جاهایی دارای ضعف است، اما حواسشان نیست ما با یک ارتش کلاسیک وارد جنگ یا آن عملیات نشدهایم، امکانات ما حدود ۴۵ تا ۵۰ گردان کامل در عملیات خیبر است، گردانهای مفیدی که به خط وارد شدند.
آقای رضایی روی کاغذ همه چیز را درست انجام داده بود، قرارگاهی هم درست کرد به نام قرارگاه نصرت و یکی از معتمدترین نیروهایش را که شهید علی هاشمی باشد و بچه آن منطقه بود، انتخاب کرد و شش ماه دور هور مستقر کرد تا شناسایی کند، خودش هم چندین ماه بدون اینکه به کسی بگوید آنجا بود، این را یکی از محافظهایش برای ما تعریف کرد: «گاهی ما دو ماه بدون اینکه به کسی بگوییم کجا هستیم، با آقای رضایی میرفتیم قرارگاه نصرت در یک کانکس مستقر میشدیم و بچههایی که از شناسایی برمیگشتند میآمدند و میگفتند چه کردهاند، جز من و تیم حفاظت آقا محسن کسی نمیدانست که او آنجاست. چندین بار لباس عربی پوشید و در قایقهایی که بچههایی علی هاشمی زده بودند وارد هور شد.» در کتاب پس از باران قسمتی از این مطالب آمده است، حتی محافظ او تعریف میکرد: «ما دشداشه اندازه محسن رضایی پیدا نمیکردیم زیرا او قدش بلند بود.»
در این منطقه هور، شیعیان عراق که از دست صدام فرار کرده بودند آنجا پناه آورده بودند، زیرا میدانستند دست ارتش عراق از هور کوتاه است. عراق فکر نمیکرد ما در این منطقه عمل کنیم و تصور میکرد اصلا حمله در اینجا نشدنی است. بعد از عملیات ما برای اینکه عراق خیال خود را راحت کند، بخش زیادی از این منطقه را خشک کرد و سرمایه کلانی هم خرج کرد برای این کار، زیرا کار سخت بود و بخشی از ریزگردهای امروز در جنوب، بابت همین دستهگل صدام است.
خلاصه علی هاشمی عراقیهایی که در این منطقه قایم شده بودند و از سوراخ سمبههای آنجا خبر داشتند، جمع کرده بود در قرارگاه نصرت که بروند برای شناسایی و آمادهسازی زمین جهت عملیات. علی هاشمی شناسایی موفقی هم انجام داد.
محسن رضایی روی جابجایی (هلیبورن) نیروهای سپاه حساب سنگینی کرده بود. بچههای هوانیروز در شب عملیات خیبر واقعا کارهای نشدنیای انجام داده بود، اما یک پنجم آن چیزی هم که باید میشد، انجام نشد. پس از شکستن خط، نیروهای نفوذ در عمق به تعداد کافی نبودند، از طرفی برای تثبیت خط ۴۸ ساعت بیشتر وقت نبود تا عراق از این غافلگیری دربیاید و خودش را برساند، اگر در این مدت میتوانستند خط را تثبیت کنند کرده بودند وگرنه دیگر نمیتوانستند.
مدت کوتاهی قبل از آغاز عملیات خیبر که نمیتوانم علت آن را بگویم، عملیات لو رفت، در واقع سطح هوشیاری دشمن بالا رفت، اما با این حال ما توانستیم خط هور را بشکنیم و سه روز اول پیشروی با ما بود.
رضایی حساب کرده بود در این ۴۸ ساعت حدود دو لشکر را به آن منطقه هلیبورد کنند که شب عملیات این اتفاق نیفتاد و همه چیز در هم پیچیده شد. بچهها در پشت پل طلائیه زمینگیر شدند و همین جا بود که حمید باکری به شهادت رسید و پیکرش جا ماند. معروف بود عمر بچههای بسیجی و سپاهی در این پل ده دقیقه بیشتر نیست، هر کس میرود برنمیگردد، اینقدر که آتش دشمن در آنجا سنگین است.
میگویند عراق ۲۵۰۰ قبضه بمب را در این منطقه متمرکز کرد که نتوانند از طلائیه رد شوند و موفق هم شد. پس از هفده هجده روز جنگ، تدبیر بر این شد که فقط جزایر حفظ شود، جزایری که قرار بود فقط جا پا باشد، درنهایت تبدیل شد به دستاورد عملیات.
ما برای اولینبار در عملیات خیبر بود که بالاخره توانستیم یک تکه از خاک عراق را بگیریم که ۳۵۰ کیلومتر بود، این ۳۵۰ کیلومتر در مقایسه با ۲۵۰۰ کیلومتر خاک ما در دست عراق زیاد نبود، اما به لحاظ ارزش خیلی اهمیت داشت و برای عراق خیلی گران تمام شد.
عراق از پایان عملیات خیبر تا پایان جنگ، بخش عظیمی از بهترین یگانهای زمینی خود را که کارکشته بودند و متخصص، مأمور کرده بود به هر ترتیب شده جزیره را پس بگیرند. ما توانستیم با این کار یک مقدار روحیه پیدا کنیم و عراق هم فهمید این منطقه آسیبپذیر است و ایرانیها میتوانند در منطقه هور کار کنند و چون اصلا تجربه جنگ در هور را نداشت بسیار ترسید.
محسن رضایی ابدا گمان نمیکرد خیبر شکست بخورد و میگفت حتما جنگ تمام میشود. او متهم است به کش دادن جنگ، در حالی که خیلی تلاش کرد جنگ در سال ۶۱ و ۶۲ تمام شود، اما به دلایل متعدد نشد.
صدام فورا به کشورهای عربی پیغام داد بیایید این قضیه را جمع کنید، ایرانیها میخواهند همینطور جلو بیایند و هیچ علامتی هم از صلح وجود ندارد.
یک هفته قبل از عملیات خیبر، ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا شخصا به خاورمیانه سفر کرد، بحرین و کویت رفت و یک سفر هم به بغداد داشت، اما اینکه به عربستان هم رفت یا نه، حضور ذهن ندارم. البته آمریکا سال ۶۲ در عراق سفارت نداشت، با این حال معاون وزارت خارجه تعارفات را کنار می گذارد و میرود، اما از آن سفر غیر از چند مصاحبه خبری وجود ندارد. در مصاحبههایش به عراق خط میدهد.
آن زمان بحث بود که عراق همانطور که اقتصاد نفتی خودش در حال فلج شدن است، ایران را هم فلج کند، در واقع باید به خارک حمله میکردند. خارک خط مقدم صادرات نفت ما بود و هنوز هم هست. تا آن زمان برد هواپیماهای عراقی به خارک نرسیده بود، ریچارد مورفی در یک مصاحبهاش بسیار علنی گفت احتمال حملهای بزرگ به خارک وجود دارد. در واقع زدن خارک را اجازه داد چرا که زدن خارک واقعا هم به اجازه نیاز داشت، زیرا در فضای جنگ سرد اگر عراق میخواست خارک را بزند، باید اجازه میداد، آنها میدانستند اگر خارک را بزنند، ایران هم قطعا جایی را خواهد زد، با این کار ممکن بود امنیت کشتیهایی که در خلیج فارس هستند و نفت غرب را تأمین میکنند نیز به خطر بیفتد. بنابراین معاون تجارت خارجه آمریکا چند روز قبل از عملیات که همه میدانستند ایران در آخر سال عملیات میکنند و در بهار عملیات نمیکند میگوید احتمال حمله به خارک وجود دارد و تسلیحاتی در اختیار عراق گذاشتند و حمله به خارک در سال بعدش آغاز شد که البته خود آمریکا وارد عملیات نشد و فرانسه را جلو انداخت.»
۳اسفند ۶۲ عملیات خیبر با رمز یا رسول الله(ص) آغاز شد. بسیاری از فرماندهان سپاه در این عملیات به شهادت رسیدند و تا آخرین توان خود جنگیدند.
منبع: فارس
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .